«و از صفت کمالات بیحد و پایانش، کدامین را توانم به قلم بریدهی زبان شرح و بسط کردن، زیرا که نه هر چه دانستنیست دیدنیست، و نه هر چه دیدنیست گفتنیست، و نه هر چه گفتنیست نوشتنیست.»
همیشه یکی از کنجکاویهای اهل کتاب و ادبیات این بوده که زندگی نویسندگان بزرگ چطور میگذشته و زمانهای که آنها زندگی میکردهاند، چگونه بوده است. این سؤال را از خود میپرسیم تا بفهمیم آنها چه واکنشی در قبال شرایط تاریخی خود و چالشهای معمول زندگی انسانی داشتهاند.
در میان بزرگان و مشاهیر، شخصیتهای عرفانی و اهل تصوف، برای جامعه به جهت گفتار رازآلود، جهان معنایی، حکمتها و انذارهایشان، جذابیت خاصی داشتهاند. همین جذابیت باعث شده حول نامهای بزرگ این جماعت افسانهها، اغراقها و تناقضگوییهای بسیار شکل بگیرد. این هالهی افسانهای در مورد شخصیت پر شور و محبوبی مثل «مولانا» بیشتر از دیگران است. از این جهت یافتن شخصیت واقعی و تاریخی او دشوارتر بهنظر میرسد. یکی از راههای نزدیک شدن به شخصیت واقعی مولانا، مطالعهی آثار دست اول در خصوص زندگی اوست.
دربارهی کتاب «رساله در مناقب خداوندگار»
پس از فوت «مولانا جلالالدین محمد بلخی» در سال 672 هجری قمری، به اندک فاصلهای 3 رساله دربارهی ارج و منزلت او نوشته میشود: «ولدی نامه» (تالیف بهاءالدین سلطان ولد)، «مناقب العارفین» (تالیف شمسالدین احمد افلاکی) و «رسالهی سپهسالار» (تالیف فریدون احمد سپهسالار).
ما اطلاع زیادی از زندگی مولف رسالهی سپهسالار نداریم و خود او نیز در این کتاب توضیح چندانی دربارهی خود نمیدهد و حتی نامی برای رسالهی خود در نظر نگرفته است. همین قدر میدانیم که «فریدون احمد سپهسالار» از شاگردان مولانا بوده و 40 سال در زمرهی اصحاب کبار او بوده است. این اصحاب (که به فرقهی مولویه مشهور بودند) شب و روز خود را با مولانا میگذراندند و پیوسته ملازم او بودند. این شاگردان معمولا مولانا را «شیخ» یا «خداوندگار» میخواندند.
خود سپهسالار سبب تالیف کتاب را اینطور بیان میکند که یکی از نزدیکان نزد او میآید و میگوید «نزدیک شد که تمامت پیران و عزیزانی که جمال آن حضرت را مشاهده کردهاند به کلی روی در پردهی غیب کشند و آثار و کرامات و اخباری که به عین الیقین مشاهده کردهاند قید ناکرده و به رسایل ناپرداخته عالمی را محروم سازند...». از این رو فریدون احمد سپهسالار قلم در دست میگیرد و این رساله را در ذکر مناقب و خاطرات و احوالات مولانا تألیف میکند.
کتاب «رساله در مناقب خداوندگار» در 3 بخش (یا قِسم) نوشته شده است. ابتدای کتاب، استاد «محمد علی موحد»، یکی از مصححان رساله، در پیشگفتار مفصل خود، دربارهی پیشزمینهی تاریخی تألیف کتاب و ویژگیهای ادبی آن نکات ارزشمندی را ذکر میکند.
بخش اول، شامل 2 فصل است و در ذکر بهاء ولد (پدر مولانا نوشته شده است.
بخش دوم که بخش اصلی کتاب است در ذکر مقامات مولانا است و شامل 3 فصل است. فصل 1 «در تاریخ ولادت و عمر حضرت مولانا»، فصل 2 «در ذکر اسانید خرقه و تلقین و اصحاب صحبت» و فصل 3 «در ذکر مناقب حضرت خداوندگار» است. در این بخش مؤلف حکایات، خصائص و مواعظ مولانا را ذکر میکند.
بخش سوم کتاب «در ذکر مناقب اصحاب و خلفای خداوندگار» است و در بیان احوالات شاگردان مولانا ست. در همین بخش مولف یک فصل را به ذکر شمس تبریزی اختصاص داده است.
از متن کتاب
_ « این دار ابتلا از بهر آن است که بلا در این عالم چون سنگیست که گوهر آشکارا میکند. تا آهن چند روز در دکان آهنگر ریاضت نیابد گوهر بر صفحهی وی ظاهر نشود و با قیمت نگردد.»
_ « از ابتدای حال تا انقراض وقت، روز به روز ریاضات و مجاهدات را مضاعف میفرمود. در مدت 40 سال که این ضعیف ملازم حضرتش بود و پیوسته چون پرگار سر بر نقطهی آستان داشتی، ایشان را جامهی خواب و بالش ندید و جهت آسایش یک شب ایشان را بر پهلو خفته مشاهده نکرد.»
_ «و کدام افطار که غایت مبالغه به ده لقمه نکشیدی و بعد یک ساعت باز از معده پاک کردندی و فرمودی که در سینهی من اژدهاییست که غذا را تحمل نمیکند.»
_ «و به کرات مختلف مشاهده رفت که از اول عشا قیام کردی و تکبیر بستی تا اول صبح به دو رکعت نماز مستغرق بودی و همچنان در رکوع و سجود یک روز تمام و یک شب مشاهده رفت که مستغرق میبودندی.»
_ « خوف عام از خشیت کثرت معاصی و ارتکاب گناه و بیم خطاب و عقاب است، و خوف خواص از بیم هبوط و بعد از مقام قرب، و خوف اخص از کمال ادب نفس و غایت قربت است.»
کتاب «رساله در مناقب خداوندگار» نوشتهی «فریدون احمد سپهسالار» و تصحیح «صمد موحد» و «محمد علی موحد» در 415 صفحه در سال 1391 توسط انتشارات «کارنامه» به چاپ رسیده و راهنمای جذابی برای درک و دریافت شخصیت مولاناست.