به گزارش روابط عمومی باغ کتاب، برنامه فیلم و گپ که ساعت 18 چهارشنبهها با اکران یکی از فیلمهای مهم از سینمای جهان در سالن شماره ۸ باغ کتاب برپا میشود این هفته هم با حضور سعید قطبیزاده، منتقد شناختهشده سینما برگزار شد و به نقد فیلم «روزی روزگاری آناتولی» محصول 2011 کشور ترکیه اختصاص یافت.
جذابیت به سبک جیلان
روزی روزگاری آناتولی که کارگردانی آن را «نوری بیلگه جیلان» کارگردان شناخته شده این کشور بر عهده داشته، یک فیلم درام درباره راز یک قتل است و 90 دقیقه از زمان 150 دقیقهای این فیلم در تاریکی فیلمبرداری شده. سعید قطبیزاده درباره انتقادهایی که درباره ساکن و بیهیجان بودن این فیلم مطرح شده گفت: «در یکی از دیالوگهای بخش پایانی فیلم، دادستان از دکتر میپرسد آیا این امکان وجود دارد که یک زن با خودکشی بخواهد فرد دیگری را شکنجه کند؟ من میخواهم از این دیالوگ الهام بگیرم و این پرسش را مطرح کنم که آیا این امکان وجود دارد که فیلمسازی بخواهد عامدانه فیلم خستهکننده بسازد؟ هر فیلمسازی درصدد ساختن یک فیلم جذاب برای تماشاگر است و میخواهد کاری کند که تماشاگر خسته نشود اما شاید یک فیلمساز میخواهد به شکل تعمدی فیلمش را خارج از الگوهای تثبیت شده و شناخته شده پیش ببرد. مثلا فیلمی بسازد که اصلا داستان ندارد یا فیلمی بسازد که شخصیتپردازی و اوج و فرود خوبی نداشته باشد. بنابراین نکتهای که در فیلم روزی روزگاری آناتولی مطرح میشود این است که انجام یک عمل بیمارگونه و از سر استیصال و ناامیدی میتواند غیر از دلایلی فردی، دلیل دیگری داشته باشد و اگر از روی ناامیدی نباشد، حتی میتواند یک حالت تهاجمی برای شکنجه فرد دیگری داشته باشد. بر اساس شناختی که از سینمای جیلان داریم؛ از نخستین آثارش تا فیلم درخت گلابی وحشی که آخرین فیلمش بوده، او ما را با سبکی روبرو میکند که جذابیتهای خاص خودش را دارد. ممکن است به عنوان تماشاگر، سنگینی فشار فیلم را روی روح و روان خودمان احساس کنیم و احساس خستگی و بطالت کنیم و حتی در برخی لحظات از تماشای فیلم سیر شویم اما شخصا مشکلی با این تعاریف ندارم و معتقدم این تعاریف برای قضاوت فیلم روزی روزگاری آناتولی معیارهای باطلی است. اینکه بگویند این فیلم هیجان انگیز نیست، به اعتبار آن خدشهای وارد نمیکند چون اساسا قرار نیست جذابیتی بر اساس الگوهای شکل گرفته در ذهن ما خلق شود و ما هستیم که باید در معیارهای خودمان تجدید نظر کنیم.»
حقیقتی در دل تاریکی
فیلم روزی روزگاری آناتولی در سال2011 جوایز جشنواره آسیا پاسفیک را در بخشهای کارگردانی، فیلمبرداری و جایزه ویژه هیات داوران کسب کرد و در جشنواره کن 2011 هم جایزه هیات ویژه داوران را از آن خود کرد. قطبیزاده درباره مضمون اصلی این فیلم گفت: «در مورد روزی روزگاری آناتولی با فیلمی سر و کار داریم که از نخستین صحنهاش تا واپسین لحظات، مضمونش بطالت، پوچی و روزمرگی و رنگ باختن ارزشها در یک جامعه مصرفگرا یا فقدان معنویت در جامعه است؛ در جامعهای که انسانها همه چیز را برای لذت و مصرف کردن میخواهند و این در تک تک شخصیتهای فیلم از جمله قاتل، دستیار قاتل، مقتول و دادستان نمود پیدا میکند. در یکی از سکانسهای پایانی فیلم، حتی دکتر هم خودش را قربانی این روزمرگی و بیتفاوتی میداند. وقتی گزارش کالبد شکافی را مینویسد میبینیم که همان بیتفاوتی را دارد که دادستان هنگام کشف جسد داشت و در نهایت همان دروغی را میگوید که دادستان به شوخی گفته بود اما دروغی که دکتر میگوید هولناک است. زمانیکه نشانههایی از خاک در ریه مقتول کشف میشود اولین تصور این است که او زنده به گور شده اما دکتر این واقعیت را در گزارش پزشکیاش نادیده میگیرد. دقت کنید به فردی که با کروات نشسته و در صحنه تشریح جنازه با بیتفاوتی محض درباره یک انسان می ویسد یا تک تک آدمهایی که قرار است بیایند و جنازه را کشف کنند؛ از تیم پزشکی گرفته تا تیم پلیس و دادستانی به تنها چیزی که فکر نمیکنند وجه انسانی ماجراست و همه خودشان را پشت جنایتی پنهان کردهاند که در فیلم پررنگ میشود. این فلسفه فیلم روز روزگاری آناتولی است که میگوید در پس این تاریکی یک حقیقتی نهفته و حقیقت آن چیزی نیست که ما فکر میکنیم.»
پایانبندی عجیب
این منتقد سینما، سکانسهای پایانی فیلم روزی روزگاری آناتولی را یکی از عجیبترین پایان بازهای تاریخ سینما دانست و در ادامه نقد این فیلم گفت: «آخرین تاثیر واقعیت هولناک داستان بر ذهن کنجکاو و جستجوگر دکتر، آخرین تکه از پازل زندگی دادستان است؛ وقتی بیرون اتاق تشریح، آخرین جملههای دادستان را میشوند تا درباره چرایی ماجرا به یقین برسد. وقتی وارد سالن تشریح میشود حواسش جای دیگری است و انگار جنازهای که در حال تشریح است، آن هم در صحنههایی که باند صوتی فیلم کار میکند و تصویر عملیات کالبد شکافی را نمی ینیم، تمام ویژگیهای فیزیکی انسان از سر جمجمه گرفته تا قلب و ریه را برای ما تشریح میکند اما ذهنش پر از پرسش و ابهام و تردید است و نتیجه این تردید چیزی نیست و این یکی از عجیبترین پایان بازهای تاریخ سینماست. پایان فیلم باز است و در عین حال کارگردان به یک قطعیتی میرسد که خودش به معنی عدم قطعیت است.»