او که سال ۱۲۶۵ در مشهد به دنیا آمده، در هفت سالگی سرودن شعر را آغاز کرد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود و این مقام بعد از فوت او، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. بهار در طول زندگیاش دو روزنامه نوبهار و تازه بهار را چاپ کرد که بارها باعث دستگیری و بعدها تبعید او از مشهد به تهران شد.
جالب است که بدانید بهار در مجلس سوم شورای ملی نماینده درگز، سرخس و کلات، در مجلس چهارم نماینده بجنورد و در مجلس پنجم نمایند تبریز بود. او بعد از مجلس ششم برای مدتی سیاست را کنار گذاشت و به فعالیتهای آموزشی و تحقیقات ادبی و زبانی روی آورد.
مهمترین اثر بهار دیوان اشعار اوست که بعد از مرگش چاپ شد. احتمالا شعر معروف «دماوندیه» او را در کتاب ادبیات دوران تحصیل به یاد میآورید.
یکی از آشناترین اشعار او از «رنج و گنج» است. خوب است این شعر را با هم مرور کنیم:
برو کار می کن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانی است کار
نگر تا که دهقان دانا چه گفت
به فرزندگان چون همی خواست خفت
که میراث خود را بدارید دوست
که گنجی ز پیشینیان اندر اوست
من آن را ندانستم اندر کجاست
پژوهیدن و یافتن با شماست
چو شد مهر مه، کشتگه برکنید
همه جای آن زیر و بالا کنید
نمانید ناکنده جایی ز باغ
بگیرید از آن گنج هر جا سراغ
پدر مرد و پوران به امید گنج
به کاویدن دشت بردند رنج
به گاوآهن و بیل کندند زود
هم اینجا، هم آنجا و هرجا که بود
قضا را در آن سال از آن خوبشخم
ز هر تخم برخاست هفتاد تخم
نشد گنج پیدا ولی رنجشان
چنان چون پدر گفت شد گنجشان
محمدتقی بهار اول اردیبهشت سال ۱۳۳۰ در منزلش در خیابان بهار تهران بر اثر بیماری سل از دنیا رفت. او در قبرستان ظهیرالدوله تهران به خاک سپرده شد.
ورق بزنید و تصاویری از محمدتقی بهار و مراسم تشییع او را در تهران ببینید.