خرید اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی

«گاو خونی»؛ شکستن مرز خیال و واقعیت
 

«گاو خونی»؛ شکستن مرز خیال و واقعیت

رمان کوتاه «گاوخونی» که از مشهورترین آثار جعفر مدرس‌صادقی است، در سال ۱۹۹۶ به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شده ‌است.
چهارشنبه، 07 خرداد 1399 | Article Rating

در رمان کوتاه «گاوخونی» راوی یک پسر جوان بیست‌و‌چهار-پنج ساله‌ی اصفهانی است که پنج سال است در تهران در خانه‌ای به همراه دو دوستش زندگی می‌کند. گاهی به کاری مشغول بوده است اما الان بیکار است و به دنبال کار می‌گردد. پدر و مادرش از دنیا رفته‌اند و از زمان مرگ پدرش در یک سال قبل، مدام خواب پدرش را می‌بیند و از این بابت کلافه است. یک شب تصمیم می‌گیرد بر تنبلی‌اش غلبه کند و این خواب‌ها را بنویسد. وقتی خواب اول را می‌نویسد یاد چیزهای دیگر و خواب‌های دیگر می‌افتد و آن‌ها را هم می‌نویسد. پنج شب متوالی نخوابیدن، او را وارد مرحله‌ای می‌کند که تفکیک خواب و بیداری برایش ممکن نیست...

رمان کوتاه «گاوخونی» که از مشهورترین آثار جعفر مدرس‌صادقی است، در سال ۱۹۹۶ به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شده ‌است. دیک دیویس، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه اوهایو، در مقدمه‌ای بر ترجمه‌ی انگلیسی این کتاب می‌نویسد: «رمان گاوخونی در نظر اول داستان ساده و روانی است که به شیوه‌ی آشنا انواع مشابه غربی روایت شده، اما سبک موجز و روان نویسنده همانقدر که به تاثیرپذیری او از ادبیات غرب مربوط می‌شود، مدیون آثار کلاسیک نثر کهن فارسی هم هست. نویسنده با جذب یک سنت بومی و یک سنت بیگانه و تلفیق آن دو با همدیگر، به الگویی دست یافته است که خاص خود اوست. تاثیرپذیری او را از منابع سنتی زبان فارسی شاید بتوان بهتر از هر چیزی با این جمله‌ی معروف باشو، شاعر ژاپنی، توضیح داد که می‌گوید: «پا جای پای شعرای قدیم نگذار. در پی آن چیزی باش که آن ها در پی‌اش بودند».

برشی از کتاب: «اصلا هیچ‌وقت نمی‌دیدم آن دو تا مثل دو تا آدم با هم حرف بزنند. همیشه یا بی‌صدا و بی‌حرکت هر کدام گوشه‌ای کز می‌کردند و به نظر می‌آمد که با هم قهر باشند یا با هم جر و بحث می‌کردند و سر همدیگر داد می‌زدند. برای همین بود که به هر دوی آن‌ها گفتم بیچاره. اول به پدرم گفتم، چون او ملاحظه هم می‌کرد، اما مادرم فقط بلد بود غُر بزند، عربده بکشد و جر و بحث کند. پدرم می‌خواست همه چی را ماست مالی کند و تمام کند. مثلا وقتی سر صبح آب تنی نکردن توی رودخانه بگومگو شد، پدرم تسلیم شد و گفت: «باشه، دیگر نمی‌رم آب تنی، خوب شد؟» و تمامش کرد. اما بعد به بهانه حمام، صبح زود از خانه می‌آمدیم بیرون و می‌رفتیم لب آب».

تصاویر
  • «گاو خونی»؛ شکستن مرز خیال و واقعیت
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: