به گزارش روابط عمومی باغ کتاب تهران، این برنامه به همت گروه ورزش رادیو تهران و با تهیهكنندگی هدی فلاح، كارشناسی سعید اسلامزاده و اجرای محمدحسین امیدی به نقد و بررسی کتاب «سالار مگسها» اثر ویلیام گلدینگ و ترجمه حمید رفیعی اختصاص داشت.
سعید اسلامزاده کارشناس و منتقد سینما و ادبیات در آغاز صحبتهای خود گفت: سالار مگسها رمان عجیبی است و مرز میان آدم بودن و توحش را نشان میدهد؛ این مسئله که انسان میتواند فقط برای غرایز خود دست به هرکاری میزند. هیولایی که در ذهن شخصیتهای داستان شکل میگیرد همان ذهنیت خودشان است. این هیولا خود ما آدمها هستیم و برساخته ما است.
این منتقد ادبی درباره نام کتاب گفت: نام کتاب اسطورهای است. از آنجایی که متون مقدس در ادبیات تأثیر دارند، کتاب سالار مگسها نیز وابسته به متون مقدس عهد عتیق و عهد جدید است. در کتاب عهد عتیق شخصیتی به نام «بعل زبوب» وجود دارد. «بعل» در اسطورههای بینالنهرین به معنای الهه و ارباب انواع و «زبوب» به معنای حشره و مگس است. در کتاب جایی که سر خوک را میبرند و برای هیولا قربانی میکنند، وارد فضاهای اسطورهای قصه میشویم. نویسنده با اسطوره آشناست و مسئله قربانی را در انسان کهن میشناسد. انتخاب خوک هم الگویی نمادین و اسطورهای دارد و نماد زراندوزی و ثروت است.
اسلامزاده با اشاره به خوانشهای دیگر از کتاب بیان کرد: منتقدان چپگرا این کتاب را به نقد نازیسم و فاشیسم محدود کردهاند؛ مثلاً میگویند جک نمادی از هیتلر است. نمیتوانیم به قطعیت بگوییم نیست، اما این نگاه، زاویه دید را محدود میکند. در حالی که نویسنده هیچ اشاره زمانی و مکانی در داستان ندارد و مثلاً نمیدانیم جزیره کجاست. به همین دلیل مسئله بسیار جهان شمول و انسانیست. ما با انسانهایی سروکار داریم که وارد فضایی ناشناخته شدهاند و تصوراتشان هیولایی را ایجاد کرده است و تنها یک نفر از آن جمع نسبت به هیولا آگاهی پیدا میکند.
او با اشاره به سایر نمادهای داستان ادامه داد: صدفی که در داستان در اختیار رالف است، معمولاً به عنوان نماد و تمثیلی از قانون شناخته میشود و با دمیدن در آن همه افراد به قرار گرفتن در سایه قانون قرار دعوت میشوند. اما برداشت من از این صدف، کارکرد «رسانه»ای آن است. همه به دنبال آن هستند و هرکسی که صدف در دستش باشد توان و قدرت حرف زدن دارد. پس از شکسته شدن صدف، هیچ چیز سرجای خودش نیست. با نگاهی تأویل گرایانه، این صدف در جامعه امروز نقش روزنامه و رادیو را دارد.
این کارشناس ادبی درباره نماد آتش در داستان گفت: در اغلب نقدهای رمان سالار کگسها، آتش نشانهای از آگاهی شمرده شده است. اما به نظر من در جزیرهای که عمل افراد بر مبنای غریزه است، آتش باید برای رفع نیازهای آنها همیشه روشن بماند. در داستان نیازهایی مثل نجات پیدا کردن از طریق ارسال دود با روشن بودن آتش برطرف میشود و با خاموش شدن آن نیز آگاهی نیز از بین میرود. مسئله خاموش نشدن آتش در ایران باستان هم وجود داشته است.
اسلامزاده با مروری بر سیر تحول شخصیتهای رمان سالار مگسها ادامه داد: ویلیام گلدینگ انگار برای مردم جهان عقبگردی انسانی را در قرن بیستم پیشبینی میکند. نویسنده میخواهد بگوید انسانهای متمدن در شرایطی میتوانند به انسانهایی متوحش تبدیل شوند. این رمان بعد از جنگ جهانی دوم نوشته شده است. جنگی که اروپا را ویران میکند. نویسنده میخواهد بگوید که انسانها در جریان این جنگ از تمدن به توحش رسیدند. در نتیجه اشارات سیاسی به جنگ جهانی دوم دارد.
اسلام زاده درباره خوانشهای سیاسی این رمان گفت: زمانی که در ادبیات به رابطه قدرت اشاره میشود، در حقیقت اشارههای سیاسی وجود دارد. این کتاب به دوره خاصی اشاره ندارد و مسئله کتاب انسانی و تاریخی است. گریه جک در زمان نجات پیدا کردن، گریه برای از دست دادن قدرت است. جک در این داستان نماد شر و پیروز است. و این کتاب از معدود کتابهایی است که در طول داستان شر در آن پیروز میشود.
پس از نقد کتاب شرکتکنندگان نیز سؤالهای خود را پیرمون موضوع کتاب مطرح و با یکدیگر گفتوگو کردند.
مرور بخشهایی از کتاب در قالب نمایشنامه و اجرای موسیقی زنده نیز از دیگر بخشهای برنامه «کتابخانه نیمهشب» بود.