تخلص او «سعدی» است که از نام اتابک مظفرالدین سعد پسر ابوبکر پسر سعد پسر زنگی گرفته شده است. در منابع نوشتهاند که سعدی احتمالا بین سالهای ۶۰۰ تا ۶۱۵ هجری قمری به دنیا آمده است. در جوانی به مدرسهی نظامیهی بغداد رفت و به تحصیل ادب و تفسیر و فقه و کلام و حکمت مشغول شد. بعد به شام و مراکش و حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، شاهکارهای خودش را خلق کرد. او در سال ۶۵۵ سعدینامه یا «بوستان» را به نظم درآورد و در سال بعد «گلستان» را تالیف کرد. علاوه بر اینها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی هم دارد که همه را در کلیات او جمع کردهاند. سعدی بین سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۴ هجری در شیراز درگذشت و در همین آرامگاهی که عکسش را میبینید به خاک سپرده شد.
یکی از غزلهای عاشقانهی او را با هم بخوانیم:
هزار جهد بکردم که سِر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردهست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم