پایگاه اطلاع رسانی باغ کتاب، در راستای معرفی کتابهای محبوب، مروری دارد بر یکی از مهمترین و شناخته شده ترین آثار هوشنگ مرادی کرمانی.
«قصههای مجید»، داستان پسر نوجوانی به نام مجید که همراه با «بی بی» پیر زن مهربان، زندگی میکند. شهرت این کتاب از مرزهای جغرافیایی هم فراتر رفته است و هم نویسندهاش و هم خودش، از معدود آثار و نویسندگان مشهور و پرمخاطب ما در کشورهای دیگر است. جایزه جهانی اندرسن - سال ۱۹۸۶ میلادی، جایزه کتاب سال ۱۹۹۴ کودکان و نوجوانان اتریش، عنوان نویسنده برگزیده کشور کاستاریکا و جایزه خوزه مارتینی (نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین) - سال ۱۹۹۵ میلادی از جمله افتخاراتی است که عاید نویسنده «قصههای مجید» شده است.
این کتاب گوی سبقت از کتابهای دیگر را در ترجمه به زبانهای دیگر ربوده است. «قصههای مجید» و نویسندهاش، حالا دیگر آن قدر ماجرا دارند که خودش بشود کتابهایی مجزا که متاسفانه تا کنون کمتر به این مهم پرداخته شده است و بجز تعدادی اندک کتاب، کاری در خور و شایسته و بایسته انجام نشده است. چگونه نویسنده شدن خالق «قصههای مجید» هم برای خودش داستانی است.
هوشنگ مرادی کرمانی که در سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد استان کرمان متولد شد، دربارهٔ خودش این طور میگوید: «زمانی که فقط چند ماه داشتم مادر جوانم را از دست دادم. پس از مدتی هم پدرم که کارمند ژاندارمری بود بهعلت بیماری روانی اخراج شد. خواهر و برادری هم نداشتم؛ این شد که من و پدر بیمارم در منزل پدربزرگ و مادربزرگم زندگی کردیم. کودکی من در محیطی ناشاد، با فقر و پر از تنشهای خانوادگی سپری شد. به اصطلاح روی دست پدربزرگ و مادربزرگی که خودشان هم با هم یک دنیا اختلاف داشتند مانده بودم. اغلب تنها بودم، چون بیماری پدرم موجب میشد کودکان روستا من یا او را ریشخند کنند. ولی ذهن قصهپردازی داشتم. خاطرم هست که سقف حمام روستایمان گچبریهایی داشت که بعضی جاهایش ریخته بود. من در ذهنم آنها را شکل خرس و گرگ و لاکپشت میدیدم و با این شخصیتها برای کودکان روستا قصه میبافتم!»»
«قصههای مجید» در سال 1358 منتشر میشود و با تبدیل به سریال تلویزیونی به کارگردانی کیومرث پوراحمد در سالهای پایانی دهه شصت به یکی از پرمخاطبترین مجموعههای تلویزیونی بعد از انقلاب تبدیل میشود.
خلق این کتاب از سال 1353 شروع میشود و برای جلد دوم آن در سال ۱۳۶۰ لوح تقدیر شورای کتاب کودک را دریافت میکند. البته یادتان باشد که کتاب «قصههای مجید» با سریال آن به طور کلی فرق دارد. تا به امروز این کتاب به بیش از 30 چاپ رسیده است و جایزههای داخلی آن هم عبارتاند از: کتاب برگزیدهٔ شورای کتاب کودک 1362 و 1360، کتاب برگزیدهٔ سال 1364، کتاب برگزیدهٔ مجلهٔ سروش نوجوان 136، کتاب برگزیدهٔ مجلهٔ کیهان بچهها 1367، کتاب برگزیدهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان 1368.
تأخیر و غفلت دربارهٔ کارهایی که باید خیلی زودتر از اینها انجام میدادیم، از عادتهای ما ایرانیها شده است. راز موفقیت مرادی کرمانی در این است که ازآنچه بلد است و زندگی کرده است، مینویسد و نوشتههایش سفارش جامعه است. این هم بخشی عجیب از داستان یکی از پرخاطرهترین کتاب ایرانی است که دو دهه در برابرش مقاومت میشود تا به مدارس راه پیدا کند.
خودش در گلایه از دو دهه جلوگیری از راه نیافتن «قصههای مجید» به مدارس میگوید: «تا بیست سال بعد از نوشته شدنش اجازه ندادند به مدارس راه پیدا کند چون معتقد بودند مجید بی ادب است، دروغ میگوید، به بی بی اش میگوید تو! و این بدآموزی دارد! چیزی که مجید برای مردم دارد این است که واقعی است. مردم حتی عیبهای خود را در مجید میبینند؛ دروغگویی، روراستی و پیچیدگی که در عین سادگی دارد. همین است که هست. من اصلاً سعی نکردم گرد و خاکش را بگیرم. مجید یک بچه ایرانی به تمام معناست برای همین به دل نشسته و تبدیل شده به شخصیت ایرانی. اگر پینوکیو دروغ میگوید به خاطر این است که دروغ در آن جا رواج دارد. به نظر من، انسان ایرانی مثل پیاز است، هر پوستش را که بکنی، پوست دیگری زیرش هست، حتی در قبرستانهای ایران پیاز کاشتهاند! فکر میکنم شخصیت پردازیهایم بسیار بسیار ایرانی است. و نکته مهم آن که فقر مجید با فخر همراه است نه با گدایی و بدبختی و فلاکت. فقر مجید شرم آور نیست. معتقدم هر اثری که در دنیا ماندگار شده است، خصوصیت آدمهای آن جامعه را در خود دارد و هر کس از زاویه دید خودش با آن همذات پنداری میکند. از روحانی گرفته تا استاد دانشگاه و حتی بچه روستایی ته کرمان یا جیرفت و همه جای ایران خودش را در مجید میبیند.»
حالا سالهاست که مرادی کرمانی، مشهورترین نویسندهٔ ایرانی است و اغلب شهر و روستاهای ایران از حضورش درآنجا خاطره دارند و کتابهایش در هر کتابخانهٔ دانش آموزی و مردمی راه دارد. از همه بیشتر هم همین «قصههای مجید» است.
مرادی کرمانی، تجربهٔ کار در رسانه و بازخودگرفتن از مردم را دارد. زمانی روزنامه نگار بوده است و کارش از مجله «خوشه» احمد شاملو از سال 1347 شروع میکند و مدتی در رادیو کار کرده است. «قصههای مجید» را هم از اتلفاق برای برنامه «خانواده» رادیو ایران نوشته است. در سینما و تلویزیون هم فعال بوده است که منجر به خلق چند اثرماندگار در سینما و تلویریون ایران شده است.
شهرت «قصههای مجید» و آثارش نیز در وهلهٔ اول از همین رسانهها میآید. اما چه چیزی باعث شد تا از همان اول، کارهایش طرفدار پیدا کنند. وقتی که سریال «قصههای مجید» به کارگردانی کیومرث پوراحمد پخش شد، مردم ذوق زده شدند از این که آدمهای سریال، مثل خودشان حرف میزنند و رفتارشان در میان آنها مشابهت دارد. مرادی کرمانی خودش به این نکته اذهان دارد. او از محمدعلی جمالزاده، پدر داستان نویسی معاصر ایران میآموزد که واؤه ها و فرهنگ عامیانه را وارد ادبیات بکند و حواسش به این نکته هست که بجای زبان نوشتار از زبان گفتار بهره ببرد و از این که زبان گفتار را برای شیک شدن به زبان نوشتار تبدیل کند، ابا دارد.
او پیش از این که مانند هدایت تکیهاش بر فرم داستان باشد، به کارکرد زبان مردم در داستانهایش توجه دارد. این نکتهای است که در «قصههای مجید» هم مشهود است. خودش هم اعتراف میکند که در نوشتن بیش از آن که تحت تأثیر صادق هدایت باشد، محمد علی جمالزاده، الگوی نویسندگیاش است. میگوید: «مدرسه که میرفتم، در شانزده، هفده سالگی داستانی نوشتم که معلمم به من گفت شبیه جمال زاده نوشتهای. میشناسیاش؟ گفتم نه. گفت نویسنده است، کتابهای زیادی نوشته، مثل «یکی بود یکی نبود». مدرسه که تعطیل شد به سرعت به کتابفروشی رفتم تا کتابش را بگیرم و بفهمم این جمال زاده کیست که من شبیه او مینویسم. این را برای خودش هم نوشتم. بعدها که با او مصاحبه کردند و از او پرسیدند بهترین داستان نویس ایرانی کیست، گفت هوشنگ مرادی کرمانی چون مثل من مینویسد.»
آنچه مشخص است «قصههای مجید» تا به امروز در ادبیات کودک و نوجوان ایرانی بی رقیب مانده است و هنوز هم که هنوز است، اثری را نمیتوان مثال زد که به محبوبیت آن رسیده باشد و شخصیتی مانند «مجید» را خلق کرده باشد که بخشی از خاطرات ایرانیها را در کودکی و نوجوانی با خود داشته باشد. مرادی کرمانی در پاسخ به پرسش مهسا ملک مرزبان دربارهٔ امان تکرار دوبارهٔ «قصههای مجید» به قلم نویسندگان نسلهای بعدی میگوید: «من یک روستایی زادهام که تا سیزده، چهارده سالگی در روستا بودم و حتی ماشین ندیدم. طبیعی است که بچههای امروز نمیتوانند این باشند که بتوانند قصههای مجید بنویسند، اما موقعیت و قصه خودشان را خوب میتوانند بنویسند، به شرط آن که برای بازتاب آن عجول نباشند. من بعد از سالها نویسندگی برای رادیو و مطبوعات متوجه شدم که باید با مردم این طور صحبت کنم. هر زمانهای نویسنده و کشتی گیر و هنرمند خودش را دارد. اگر اثر هنری بتواند از زمان و زبان بگذرد، ماندگار میشود. باید صبر کرد و دیدی آیا هری پاتر، نیکولا کوچولو، الیور توییست یا پینوکیو برای نسل بعد هم جواب میدهد یا نه.»