به گزارش روابط عمومی باغ کتاب تهران، «بازگشت» اثر کارگردان روس «آندری زویاگینتسف» است. این فیلم درامی 105 دقیقهای است که به ماجرای بازگشت پدر خانواده پس از سالهای طولانی میپردازد و حواشی این بازگشت را روایت میکند. در شانزدهمین نشست برنامه «فیلم و گپ» در باغ کتاب تهران فیلم «بازگشت نمایش داده شد و همچنین سعید قطبیزاده منتقد و مدرس سینما به نقد آن پرداخت. «فیلم و گپ» چهارشنبه هر هفته از ساعت 18 در سالن شماره 8 باغ کتاب تهران برگزار میشود.
مضمون بازگشت
قطبیزاده در ابتدای برنامه با اشاره به مفهوم بازگشت در فیلم گفت: «بازگشت یکی از محورهای مهم فیلم است. بازگشت پدر از جایی دور بعد از 12 سال، بازگشت فرزندان پس از مرگ پدر به خانه، بازگشت پدر به سمت صندوقچهای که نمیدانیم چیست، بازگشت فرزندان به سمت آن چیزی که به آن اعتقاد نداشتند و مسائلی ازایندست، همه و همه مضمون کلی فیلم را تشکیل میدهند. در فیلم بازگشت بر موارد دیگری هم دلالت دارد، اما اصل ماجرا سفر است، سفری که طی آن پدر میخواهد فرزندان خود را اصطلاحاً مرد کند. روشی که در بسیاری از اوقات خشن و غیرانسانی به نظر میرسد.»
نگاهی به شخصیتهای فیلم
قطبیزاده درباره شخصیت پسربچههای فیلم و رابطه آنها با پدرشان گفت: «جز جایی که پدر به سمت ایوان حرکت میکند در سایر موارد رفتار پدر، رفتاری خشن و حتی غیر پدرانه است. تا یک ساعت نخست فیلم نوع شخصیتپردازی پدر بر مبنایی منفی سوار شده است و این پردازش منفی در همه ابعاد فیلم دیده میشود، از نماهای فیلم گرفته تا حتی پوشش و لباس هم دلالت بر خشونت پدر دارد. ورود پدر به فیلم در اصل ورود موجودی خشن است بهطوریکه مادر نیز اشتیاقی به بازگشت پدر نشان نمیدهد. پدر در فیلم از پدرانگی مدیریت و سختگیری را دارد و نه مهر و آشتی. اما تمامی این خشونت و سختگیری در جهت تربیت فرزندان است.»
این منتقد سینما ادامه داد: «ایوان که پسر کوچک فیلم است، در پناه مادر شخصیتش پرورده میشود و مادر هم همواره نگران و دلسوز او است. ایوان در عین لجبازی و کینهتوزیاش در جهانی زنانه زیست میکند. در مقابل آندره شخصیتی مردانه دارد و نسبت به محبت مادر شخصیتی وابسته نشان نمیدهد. زمانی که پدر وارد میشود آندره اشتیاق ویژهای نشان میدهد. آندره میخواهد شخصیتی همچون پدر داشته باشد اما ایوان درست نقطه مقابل این قضیه است. زمانی که ایوان از مادر جدا میشود ناسازگاری او آغاز میشود. این دو شخصیت در عین تضادهایی که با یکدیگر دارند تصویری کامل و بیپرده از یک خانواده ترسیم میکنند. خانوادهای که علیرغم گسیختگیهایش در حال پیشبرد قصه است. پرسش بنیادینی که پاسخی نمییابد: پدر در پی چیست؟ به کجا رفته است؟ چه در صندوقچه بود؟ ما هرگز نمیفهمیم چرا پدر 12 سال نبوده است و چرا بعد از بازگشت پذیرفته میشود و چرا میخواهد فرزندانش را تربیت کند؟»
ادای دین به تارکوفسکی
قطبیزاده درباره ارتباط معنایی این فیلم با آثار تارکوفسکی گفت: «نمیشود فیلم بازگشت را دید اما از تارکوفسکی اسم نبرد. پس از تارکوفسکی هر فیلمی که در روسیه ساخته میشود ناخودآگاه گویی نام تارکوفسکی به میان میآید. در این فیلم اثر تارکوفسکی به شکلی ارادی و عمیق دیده میشود. کارگردان تلاش میکند که به تارکوفسکی ادای دین کند. در برخی نماها ادای دین فیلم روشن و واضح است. برای مثال نمایش مادر در یک پلان طلاییرنگ، بازیگر سیگار به دست روی پرچینی چوبی در حاشیۀ باغ نشسته است و به دوردست نگاه میکند.»
این مدرس سینما ادامه داد: «نمای اولی که از مادر پس از ورود به منزل میبینیم ما را به یاد مارگاریتا ترخوا در فیلم آیینه تارکوفسکی میاندازد. در نمایی دیگر وقتی بچهها به شکلی ناخواسته در جستجوی کرم به یک خانه متروک میرسند. در این نما قابهایی از چارچوبهای در میبینیم که بیدر هستند و این چارچوبها تصویری خیرهکننده میسازند. حرکت شخصیتها به عمق باعث میشود که این چارچوبها به سمت ما حرکت کنند. این نما هم ادای دین است به فیلم استاکر تارکوفسکی. در پایان فیلم درست جایی که قصه تمام میشود، پس از عبور شخصیتها و بیرون رفتن آنها از کادر، داستان بدون شخصیت ادامه پیدا میکند. این نمای نامتعارف در پایان فیلم به حیات متافیزیکی یک شخصیت اشاره میکند. این نما نیز ادای دین به پایان فیلم آیینه از تارکوفسکی است»
شخصیت پدر در فیلم
قطبیزاده درباره شخصیت پدر در فیلم گفت: «اولین تصویری که از پدر میبینیم، نقاشی مسیح مرده است. این نما از پدر که در بستر خوابیده، دستهایش گشوده و سرش خمیده به چپ است، تصویر همان تابلوی مسیح مرده است. چند پلان بعد نوع چینش شخصیتها در فیلم، یادآور نقاشی شام آخر اثر داوینچی است. این دو پلان را میتوان ادای دین کارگردان به نقاشی دانست. این بینامتنیت و حرکت در بین هنرمندان بزرگ و ارتباط هنر نقاشی و سینما از کارگردان یک انسان بزرگ میسازد. این همان کاری است که تارکوفسکی با باخ و یا نقاشان ایتالیایی و مجسمهسازان و فیلسوفان مختلف میکرد. این دو نما بخشی از فیلم است نه دو صحنه جدا افتاده. هنر کارگردان این است که این دو پلان را از دو نقاشی میگیرد اما آن را بدل به بخشی از فیلم و اثر خود میکند و یک کلیت میسازد.»
این منتقد سینما ادامه داد: «اولین مواجهه فرزندان با پدر، با تصویر پایانی آنها از او تقریباً یکسان است: مواجهه با پدری مرده. اولین تصویری که از پدر میبینیم تصویری خفته است و آخرین تصویر او تصویری مرده. گویی پدر در این فیلم پدرانگی در مسیحیت را نیز نمایندگی میکند. تقارن در فیلمنامه و کارگردانی از نکات بسیار مهم است. صحنههای متقارن فیلم نشانگر رفتوبرگشتهای ابدی است.»