به گزارش روابط عمومی باغ کتاب تهران، در دوازدهمین نشست «فیلم و گپ» فیلم «نور زمستانی» اثر کارگردان صاحب سبک، «اینگمار برگمان» به نمایش درآمد. «نور زمستانی» درامی 80 دقیقهای و محصول سال 1963 کشور سوئد است و بازیگرانی مانند «گونار بیورنستراند» در نقش «توماس اریکسون» و «اینگرید تولین» در نقش «مارتا لوندبرگ» در آن حضور دارند. فیلم اساساً دومین بخش از سهگانه «ایمان» ساخته این کارگردان بوده و دو فیلم دیگر این سهگانه نیز «همچون در یک آیینه» و «سکوت» نام دارند. «فیلم و گپ» به میزبانی سعید قطبیزاده، منتقد و مدرس شناخته شده سینما، هر چهارشنبه از ساعت 18 در سالن شماره 8 باغ کتاب تهران برگزار میشود.
روایت یک تردید فلسفی
«نور زمستانی» زمانی ساخته شد که سینمای آمریکا نگاه دنیا را به خود جلب کرده بود. در آن سالها کمتر کسی میدانست که سوئد هم سینمایی قدرتمند دارد. سعید قطبیزاده در ابتدای برنامه صحبتهای خود را با تحلیل فیلم آغاز کرد. قطبیزاده با اشاره به ساختار «نور زمستانی» گفت: «فیلم از تبلیغات گسترده، نمایش باشکوه، موقعیتهای خاص یا تصویربرداری پیچیده بیبهره است چرا که برگمان اساساً سینمایی ساده دارد. فیلمهای او گاهی ملالآور میشود اما این ملال هم بخشی از زیباییشناسی اثر است. فیلم «نور زمستانی» روایتی ساده از کشیشی است که وقت خود را صرف گفتگوهای طولانی و بحثهایی تکراری درباره مفاهیمی چون ایمان، مسیح و نسبت انسان امروز با مذهب و دین خود را نشان میکند. اما این روایت ساده تنها سطح فیلم است و نباید در این سادگی فریبنده باقی بمانیم.»
این منتقد سینما ادامه داد: «نام «نور زمستانی» به بخشی از کتاب مقدس اشاره داد که میگوید ایمان جلوه و مصداق خود را در تابش خورشید در زمستان نشان میدهد؛ تابشی شکننده و متمایل که لزوماً گرما بخش نیست و هرآن ممکن است زیر کوهی از ابرها پنهان شود. مفهوم ایمان در دنیای مدرن نزدیکی بسیاری به شیوه تابش نور در زمستان دارد. در فیلم نماینده دین درباره چیزی که به مردم میگوید دچار تردیدهایی فلسفی شده است و فیلم تلاش میکند تا مخاطب را با تردیدها و پرسشهای کشیش همراه کند.»
قصهای در کشاکش شک و یقین
شک، تردید و ناامیدی موضوع اصلی «نور زمستانی» است. سعید قطبیزاده درباره جریان اصلی فیلم گفت: «فضای فیلم مملو از دیوارهای بدرنگ و بیرنگ، آدمهای از ریخت افتاده، هوای دلگیر زمستان و شخصیتهای میانسال و در روستایی بیروح و فضایی سرشار از ناامیدی است. برگمان با رویکردی جسورانه شک و تردید را در شخصی که در لباس ایمان و نماینده مسیح است به تصویر میکشد که تا پیش از این فیلم در سینمای برگمان بیسابقه بود. فضاسازی برگمان از همان ابتدای فیلم نمونهای کم نقص در تاریخ سینما است؛ چرا که بدون هیچ دیالوگی و صرفاً از طریق تصاویر سخن می گوید.»
قطبیزاده ادامه داد: «از همان ابتدای فیلم و در مراسم عشای ربانی، شاهد چهرههایی مسخ شده هستیم که برای برای بهدستآوردن آرامش به کلیسا آمدهاند. زمانی که از کلیسا به درون جهان شخصیتها و رابطه عاشقانه مارتا و توماس وارد میشویم، تردید کشیش رخ نشان میدهد. جهان برای توماس جهانی بیمعنی و پوچ است. توماس همانطور که در ایمان خویش دچار تردید شده، در عشق خود به مارتا نیز دچار تردید است. همچنین در روایت شخصیت یوناس در مورد وحشت خود از چینیها نوعی ناامیدی به آینده را میبینیم. وقتی یوناس در حضور توماس درد خود را میگوید، بیش از آنکه یوناس سخن بگوید این کشیش است که سخن میگوید و درددل میکند.»
این منتقد سینما درباره دوگانه توماس و یوناس گفت: «مواجه یوناس و توماس نماینده وجوه دوگانه و تردیدهای درونی کشیش است. یوناس همان تألمات و تردیدهایی را دارد که کشیش درگیر آن است. این مسئله در دیگر آثار برگمان نیز دیده میشود. یعنی شخصیتی که بنا است شونده درد باشد در فرایندی قرار میگیرد که دردمندیش بیشتر خود را نشان میدهد. برای مثال در فیلم «پرسونا» نیز میبینیم که بازگیر اصلی دچار دوگانگی و فروپاشی شده است و آنچه مینماید نیست. او در مواجهه با شخصیتی که همچون شبه سر راه او ظاهر شده است از دردهای خود و تألماتش میگوید.»
ترسیم وضع بشر
قطبیزاده درباره شخصیت اصلی فیلم گفت: «ما توماس را نه در خلوت او بلکه از خلال مواجههاش با دیگران میشناسیم. توماس در سیر حرکتی خود از آغاز فیلم تا رفتن به کلیسای دیگر دچار تحول میشود. مسیری که در میانه آن یک خودکشی اتفاق می¬افتد و توقفی در مدرسه مارتا دارد. گویی این سیر یک سلوک روحی نیز هست. توماس آغاز فیلم با توماس پایان فیلم متفاوت است بدون اینکه ما متوجه شویم آیا او ایمان خود را بازیافته است یا نه.»
این مدرس سینما ادامه داد: «وضعیت پیچیده و دگرگونی روحی توماس ترسیم وضع بشر است. وضعیتی که در سهگانۀ «عشق»، «مرگ» و «تردید» خود را نشان میدهد. توماس در مواجهه با پرسشی درباره مصائب مسیح گویی دچار استیصالی فلسفی میشود بطوریکه هرآنچه اندوخته است دیگر به کارش نمیآید. به تعبیر رابین وود، منتقد و مفسر سینما تصویر برگمان از مسیحیت در این فیلم تصویری متناقضنما است. کلیسایی که مشتری ثابت آن یک فرد نه چندان درگیر در دینداری (مارتا) و واعظش فردی به شدت مردد در ایمان خویش (توماس) و کلیسایی نسبتاً خالی است.»
مسئله بیماری در اثر برگمان
قطبیزاده درباره مفهوم «بیماری» در «نور زمستانی» گفت: «شخصیتهای فیلمهای برگمان همه زخمیاند. این تصویری است که ما از مسیح در لحظات پایانیش داریم، مسیح رنجی عظیم را متحمل میشود تا انسانها را تطهیر کند. توماس آنفولانزا دارد، مارتا دچار اگزما است، شخصیت فراش علیل و پسربچهای که سگ دارد بیمار است. تک تک شخصیتهای فیلم هریک با بیماری درگیراند. برخی از بیماریها لاعلاجاند و برخی دیگر مانند بیماری توماس مقطعی است. همین مقطعی و درمانپذیر بودن بیماری توماس نشانگر درمانپذیری وضعیت توماس است اما باید بدانیم که این به معنای حرکت توماس به سمت یقین نیست، بلکه او درگیر در نوعی دگرگونی مبهم است.»