این داستان نویس، ناشر و مترجم در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی باغ کتاب میگوید: «مردم ایران بخاطر محدودیت در نوع تفریحات و تفکیک نشدن رِنج سنی اصولاً به تفریحاتی که همه چیز را در کنار هم داشته باشد تا همه اعضای خانواده با سن و تیپهای مختلف از آن لذت ببرند علاقه مند هستند. یکی همین فضای باغ کتاب است که همه چیز را در کنار هم دارد و شاید سرگرم شدن بچهها در خانواده باعث علاقمندی بزرگترها و والدین هم به مقوله کتاب و مطالعه بشود.»
*«افسون سبز» اولین کتاب شما در کارنامه نویسندگیتان به محبوبترین و پرشمارترین رمانهایتان تبدیل شده است و از زمان چاپش تا به امروز همچنان خواننده دارد و به چاپهای متعدد میرسد. داستان خلق این کتاب هم شنیدنی است و به یکی از داستانهای زبانزد صنعت نشر تبدیل شده است. برایمان مخاطبان ادبیات داستانی ایرانی معاصر از چند و چون خلق این کتاب بگویید؟
«افسون سبز» دومین کار داستانی من بود. اولی چنان نبود که لااقل خود مرا بعنوان خوانندهای حرفهای راضی کند پس هیچوقت به دست ناشر سپرده نشد. اما افسون سبز موضوعی دارد که به نظر من با توجه به جامعه مردسالار و سنتی ما، تاریخ مصرف ندارد و همیشه باعث جلب مخاطب است. مصائب یک زن تحصیل کرده و موفق، در دام همسری شکاک و بددل. برخلاف سایر کتابهایی که در این زمینه خواندهام، هرگز نخواستم غیرت و تعصب بیجا را دوست داشتن و توجه طبیعی یک مرد به زن جا بزنم و در این داستان هم نشان دادم خیلی وقتها نباید فریب مدرک تحصیلی و پرستیژ خانوادگی را خورد و یا منفعل برخورد کرد.
*در کارنامه شما چندین رمان وجود دارد که از استقبال خوبی روبه رو شدهاند و امروزه به عنوان یک داستان نویس پرمخاطب از شما یاد میشود. در حالی که خیلیها ناامید از مخاطب داشتن و خوانده شدن هستند، شما همچنان مخاطب دارید و خواننده با آثارتان همراه شده است. این همراهی خواننده از منظر خودتان چگونه شکل گرفته است؟
از نظر من دغدغه مسائل اجتماعی در حوزه زنان و به چالش کشیدن روند رؤیایی با مسائل زنان یکی از عواملی است که خواننده را جذب میکند. طیف خوانندگان من بیشتر زنان تحصیل کرده و هم سن و سال خودم هستند که مثل من دغدغه مسائل زن امروزی در جامعه ایران را دارند. داستانهای من همگی سوژهای اجتماعی و شاید کمتر دیده شده دارند و همین نگاه از منظر زنانه و خرق عادت معمول که اکثر اوقات همه چیز را به گردن زن میاندازد (حتی در نویسندگان زن این کاسه کوزه شکنی برسر زنان معمول و باب شده است) شاید باعث همراهی خواننده با من است.
*آیا خودتان را ملزم به تربیت مخاطب و حفظ آن می دانید و یا تصورتان این است که دیگر نیازی به مراقبت از مخاطبهایتان ندارید؟
خیر. من هرگز چیزی ننوشتهام که اول به فکر رضایت مخاطب و جلب آنها بوده باشد. حتی گاهی انتقاداتی از من شده که چرا مثل اول نمینویسید! جواب من به این انتقاد این است اگر نوشته من در بیست و چهار سالگی با نوشته من در چهل سالگی تفاوتی نکند در واقع من مردهام! نوشتههای امروز من به گفته خوانندگان و منتقدان، فاصله زیادی با نوشتههای اولیه من گرفتهاند البته نه در انتخاب سوژه و پیرنگ که شاید در فرم و محتوا و زبان داستان. شاید وجه رمانتیک آن کمتر و چالش اجتماعی آن بیشتر شده باشد. به هرحال من فکر میکنم این روند رشد، در خوانندههای من هم اتفاق افتاده و ما با هم بزرگ شدیم. اگر هم ریزشی در خوانندگان طالب محتوای رمانتیک داستان صورت گرفته، جذب مخاطبین جدید ریزش صورت گرفته را جبران کرده است.
*شما کتاب اولتان را با نشری شروع کردید که در آن زمان کتابهایش پرمخاطب بود. چقدر این مسئله در دیده شدن کارهای شما مؤثر بوده است؟
ضمن قدردانی از نشر شادان، باید توجه کنید که افسون سبز پانزده سال پیش در نشر شادان چاپ شد و نشر شادان قدمتی شانزده هفده ساله دارد. در نتیجه فکر میکنم من جزو اولین نویسندههایی بودم که در این نشر شروع به کار کردیم و با هم باعث پرمخاطب شدن این انتشارات خوب و محبوب شدیم.
*شما جدای از نویسنده بودن مشاور نشر و ناشر هم هستید. تا چه اندازه فکر میکنید که دیده شدن یک کتاب به ویترین داشتن و تبلغ خوب، نیاز دارد؟
به نظرم معرفی خوب کتاب توسط کسانی که مردم به نظرشان اطمینان دارند بسیار مهم و ضروری است. گاهی تبلیغات یا توصیه به خریدهایی صورت میگیرد که صادقانه نیست، حتی توسط کتابفروش که بیتوجه به سن و سال و تیپ اجتماعی خواننده، کتابی را توصیه میکند و همین باعث نارضایتی و عدم اطمینان و گاهی حتی دلسردی مخاطب از خواندن میشود. بیشتر کتابهایی که امروز به چاپهای مجدد میرسند از تبلیغ دهان به دهان است و یا صفحاتی که صاحبان آن واقعاً دغدغه معرفی کتاب خوب را دارند و از روی منافع شخصی دست به تبلیغ هر چیزی نمیزنند.
*امروزه به نظر میرسد کتابهای زیادی تولید میشود که به همان میزان به مصرف نمیرسد. از آنجا که کتابهای شما مصرفش، بیشتر از میزان تولیدش است، فکر میکنید چه اتفاقی افتاده است که تولید کتاب از مصرفش، پیشی گرفته است و روز به روز عنوانهای کتابهای چاپ شده بیشتر میشود و برعکس، کتابهایی که خوانده میشود، تعدادشان، انگشت شمار میشود؟
این اتفاق از نظر من ممکن است چند دلیل داشته باشد:
اول- چاپ آثاری که واقعاً مستحق چاپ نیستند و ناشر یا بخاطر اینکه هزینه چاپ را از نویسنده میگیرد، اقدام به چاپ میکند و یا بررس نشر، با توصیه دوستانی کتاب را در صف چاپ قرار میدهند که واقعاً استحقاق چاپ را ندارند و به دلایل مختلفی به صورت کتاب در میآیند.
دوم- در تهران بیشتر کتابفروشی ها به روز هستند و لااقل از هر عنوانی که چاپ میشود یکی برای نمونه سفارش میدهند ولی در شهرستانها وضع به شدت فرق میکند. تعدادی از کتابفروشان شهرستانی (تاکید میکنم تعدادی، نه همهشان) ترجیح میدهند کتابهایی را بفروشند که درصد تخفیفشان به کتابفروش بیشتر است به همین دلیل ویترینهایشان نه تنها جدید و به روز نیست گاهی به شدت قدیمی و محدود است.
سوم- تبلیغ کتاب و معرفی مناسب آن کم است. کافی است در برنامه پربینندهای مثل خندوانه مجری محبوبی مثل رامبد جوان اسم کتابی را بیاورد تا از فردا نایاب شود. پس مردم دوست دارند کتاب بخوانند اما کسی نیست که معرفی خوبی داشته باشد.
*یکی از ضعفهای بزرگ صنعت نشر ایران را کمبود فضای ویترینی آن میدانند و عدم جای کافی برای ارائه کتاب. به عنوان یک نویسنده و ناشر تا چه اندازه فکر میکنید که نیازمند گسترش فضای فروشگاهی و نمایشگاهی کتاب هستیم؟
این ادعای درستی است. ما برای جمعیت زیادمان به اندازه کافی ویترین نداریم. در شهرهای کوچک که ممکن است اصلاً کتابفروشی موجود نباشد و در شهرهای بزرگ هم تعداد کتابفروشی ها به اندازه نیست. در نتیجه حتی کسانی که خواننده حرفهای هستند مجبور میشوند یا از نشر سفارش مستقیم بدهند و یا از سایتهای آنلاین خرید کنند و مجبور به پرداخت هزینه ارسال شوند.
*امروزه فروشگاههایی که گسترش پیدا کردهاند، در جذب و فروش کتاب هم موفقتر شدهاند و مسئلهٔ فضای در معرض دید قرار گرفتن کتاب به یکی از دغدغههای مهم صنعت نشر قرار گرفته است. تا چه اندازه به این مسئله باوردارید که باید فکرهای جدیدتر و مدرنتری برای انس مردم با کتاب شود؟
جامعه ما یک جامعه در حال گذر قلمداد میشود و در همه چیز کم کم به دنبال ایدههای نو و خلاق است. پس باید به فکر بازارهای جدید و نوآوری و خلاقیت در فروش کتاب هم باشیم. مثلاً عرضه کتاب در فروشگاههایی که مختص کتاب نیستند از تجربههای موفق فروشگاههایی مثل هایپر مارکت است، یا رباتهای تلگرامی که سفارش شما را با چند کلیک ساده ثبت و با پیک میفرستند.
*تجربهٔ فضای فروشگاهی و نمایشگاهی باغ کتاب که هم اکنون از آن به عنوان یکی از بزرگترین کتابفروشیهای جهان از لحاظ مساحت و تعداد عناوین یاد میشود، نشان داده است که مردم ما بدشان نمیآید بخشی از تفریحشان نیز در فضای فروشگاهی کتاب باشد. خود شما تا چه اندازه میل به تفریح با خانواده در فضایی صمیمی با کتاب دارید؟
مردم ایران بخاطر محدودیت در نوع تفریحات و تفکیک نشدن رِنج سنی اصولاً به تفریحاتی که همه چیز را در کنار هم داشته باشد تا همه اعضای خانواده با سن و تیپهای مختلف از آن لذت ببرند علاقه مند هستند. یکی همین فضای باغ کتاب است که همه چیز را در کنار هم دارد و شاید سرگرم شدن بچهها در خانواده باعث علاقمندی بزرگترها و والدین هم به مقوله کتاب و مطالعه بشود. خانواده ما هم در اوقات نمایشگاه کتاب شاید به اصرار بچهها بیشتر وقتش را در غرفههای مخصوص کودکان و خرید کتاب بگذراند و من هم که بخصوص، از دیدن و ورق زدن کتابها سیر نمیشوم.
*لمکده و امکان بودن به مدتی طولانی در فضای بزرگ فروشگاهی و نمایشگاهی باغ کتاب، این روزها به یکی از امکانهای خوب برای جذب مخاطب شده است. این مسئله برای مخاطبان کودک و نوجوان جذابتر بوده است و همانها هم خانوادههایشان را به این فضای پرنشاط میکشانند. خود شما به عنوان یک نویسنده تاکنون چقدر جای فضایی را که بشود به مثابهٔ یک امکان تفریحی مفید و تاثیرگذار درحوزهٔ کتاب احساس کردهاید؟
این شرایط جدید و جذاب شاید همان کلیدهای موفقیت در کشورهای دیگر باشد. شما در فروشگاهی که حس کنی فروشنده مدام چشمش به تو است که مبادا دستت به چیزی بخورد و یا کی بیرون بروی تا او بتواند غرق کارهای خودش شود مسلم است که احساس راحتی نمیکنی. حتی در فروشگاههایی که به محض ورود کسی به دنبال شما میافتد تا چیزی بفروشد و مدام سؤال پیچتان میکند معذب خواهید بود. اما در فضایی که احساس راحتی داشته باشید و بتوانید حتی چند صفحهای بخوانید و کسی در گوشهای ایستاده باشد تا راهنماییتان کند و اگر این راهنما خودش اهل فن باشد و کمتر«نمیدانم» استفاده کند قطعاً برای شما خاطره دلپذیری خواهد ساخت که به دیگران هم توصیه کنید و بخواهید باز تکرارش کنید.
*تا چه اندازه فکر کردهاید که جایی عمومی و دور از فضای های خشک و سرد و عبوس جلسههای نقد و بررسی کتاب، برای دیدار با مخاطبانتان نیاز دارید؟ آیا اصولاً وجود چنین فضایی میتواند به معرفی سریعتر یک کتاب و نویسنده کمک کند؟
پاسخ: برای من این ارتباط دو طرفه همیشه بوده است. یا در روزهای نمایشگاه که با مخاطبانم گپ میزنم و یا در روزهایی که خودم اعلام میکنم و در فضایی دوستانه مثل پارک یا کتابفروشی در کنار هم هستیم. مخاطبین کتاب متخصصین حوزه نقد و بررسی تخصصی کتاب نیستند و زیاد با چنین جلساتی ارتباط برقرار نمیکنند. جالب است که در طول این سالها به من ثابت شده همین مخاطبین بهترین منتقدین و مشاورین من هم هستند. چون دقیق میخوانند، تمام کارهای مرا دنبال میکنند و میتوانند مقایسه درستی داشته باشند و انتقادشان همیشه از روی محبت و مهربانی بوده است.
*تجربهٔ شما میگوید که ما مردمی کتاب نخوانی هستیم؟
با توجه به تعداد عناوین منتشره در سال نمیشود گفت ما مردم کتاب نخوانی هستیم. ولی با توجه به تیراژهای واقعاً پایین میشود گفت تعداد کتاب خوانهای ما کم هستند و باید در زمینه علاقمند کردن مردم به خواندن فکری اساسی کنیم.
*رمان جدیدی که مژدهاش را به مخاطبانتان دادهاید، چیست و فکر میکنید تا چه اندازه و بنابرچه مؤلفههایی با اثر اولتان یعنی «افسون سبز» فرق دارد؟
سوژه کار باز هم مسائل اجتماعی است. ولی راوی دانای کل محدود به ذهن است و ریتم بسیار تندی دارد. شاید یکی از جذبیت های این کار نوشتن از نسل جوانی باشد که زبان مخصوص به خودش را دارد و نوشتن ازشان کار راحتی نیست. در کارهای جدید سعی میکنم در حد راوی باقی بمانم و بی طرفیام را حفظ کنم. کارهای اولیه من با اینکه همیشه موضوعات جنجالی داشته ولی شاید من بعنوان نویسنده کمی قضاوتگر و راه حل دهنده هم بودهام. ولی با خواندن مداوم کتابهایی در زمینه نویسندگی و دنبال کردن مصاحبههایی از نویسندگان نامی و مطالعه مستمر کارهای روز ایرانی و خارجی، سعی کردم در حد یک روایت کننده باقی بمانم و همین شاید باعث تفاوت در کارهای جدید من است.
*شخصیت داستانی که از کودکی و نوجوانی با شما همراه بوده است، کدام است؟ و دوست داشتید خالق کدام یکی از شخصیتهای ماندگار داستانی بودید؟
شاید تنها شخصیت داستانی که از کودکی تا به امروز همراهم بوده و هرگز فراموشم نشده تن تن باشد!... شاید این جواب تکراری باشد، ولی دلم میخواست خالق یوسف در «سووشون» من بودم.
*با بازخوردی که از مخاطبانتان میگیرید، کدام شخصیت شما بیشتر در بین مخاطبان طرفدار دارد؟
یکی از پرطرفدارترین کتابهای من که تا امروز بیست بار تجدید چاپ شده و شاید تعداد صد و پنجاه هزار تیراژ داشته است (دانلود غیرقانونی آن را اگر محاسبه کنیم بسیار بیشتر خواهد شد البته) کتاب «مهر و مهتاب» است و محبوبترین شخصیت بین طرفداران من حسین است. پسری که مذهبی است اما برخلاف الگوهای متداول نمیخواهد دیگران را ارشاد کند. صادق و عاشق پیشه است و برای سالها رزمندگیاش از کسی طلبکار نیست و سهمی نمیخواهد.