راوی رمان «هویت» دانای کل است و داستان آن دربارهی دو شخصیت با نامهای شانتال و ژانمارک است که عاشق و شیفتهی یکدیگر هستند. شانتال زن زیبایی است و ژان مارک زیبایی او را میستاید؛ به اندازهای که امید زندگی و دلیل نفس کشیدنش را مدیون حضور شانتال میداند و شانتال معتقد است با همان نگاه اول شیفتهی ژاک مارک شده است. آنها برای فرار از شرایطی که دارند، به هم پناه میآورند. تا اینکه سوءتفاهمی بزرگ بر زندگی آرامشان سایه میاندازد. این سوءتفاهم با یک جملهی نادانسته از زبان شانتال شروع میشود: «مردها دیگر برای دیدن من سر برنمیگردانند». ژانمارک با شنیدن این جمله ناراحت میشود و یادش میآید که شانتال چهار سال از او بزرگتر است. جملهی شانتال حسادتش را برمیانگیزد و احساس میکند شانتال نگران دوران پیری است. ژانمارک آنقدر تحت تاثیر این حرف و تلقینهای ذهنیاش قرار میگیرد که تلاش میکند جلوی افسردگی شانتال را بگیرد. او شروع میکند از زبان یک غریبه برای شانتال نامه نوشتن و خیال میکند با این کار میتواند شانتال را تحت تاثیر قرار دهد. اما هویت اصلی او از نگاه ژان مارک زیر سوال میرود تا حدی که با خود فکر میکند هرگز شانتال را خوب نشناخته است. بعد از این اتفاق چرخشی در داستان شکل میگیرد که در آن تنها چیزی که ثابت میماند عشق است و بقیهی مسائل را ناپایدار میکند و به چالش میکشد.
هویت
نویسنده: میلان کوندرا
مترجم: پرویز همایونپور
نشر قطره
176 صفحه
برای تهیهی کتابهای ترجمهشدهی قاضی میتوانید به فروشگاه کتاب بزرگسال «باغ کتاب» یا فروشگاه آنلاین «باغ کتاب» سر بزنید: shop.bagheketab.com