بارنز در این کتاب به زندگی سخت و پر فراز و نشیب دمیتری شاستاکویچ، یکی از بزرگترین آهنگسازان روس میپردازد. در واقع این داستان را باید نگاهی متفاوت به شوروی سابق در دوران حکومت استالین و جنگ جهانی دوم دانست. بارنز در داستان «هیاهوی زمان»، نبرد شاستاکویچ با وجدانش را بسیار جذاب به تصویر میکشد. او در مقدمهی کتابش تاکید کرده که در روسیهی استالینی یافتن حقیقت کار دشواری بود، چه رسد به حفظ آن. بنابراین با توجه به جو امنیتی حاکم بر این کشور، یافتن اطلاعات دقیق و معتبر دربارهی زندگی این نابغهی موسیقی بسیار دشوار بود.
جولین بارنز داستان شاستاکویچ را در سه بخش اصلی نوشته است: در پاگرد، در هواپیما و در ماشین. داستان جایی آغاز میشود که راوی سعی میکند خواننده را به درون مغز شاستاکویچ ببرد، جایی که صداها در جریاناند. صحنهی اول داستان جایی است که مردی در سکوتی سه ساعته است که جلوی در آسانسور، بیرون آپارتمانش ایستاده است و سیگار پنجمش را روشن میکند. اما ذهن او در سکوت نیست. ذهنش هزارتوهای پرپیچوخمی است که در هر قسمتش اندیشهای در جریان است. آهنگساز در تصور دستگیری منتظر مأموران امنیتی است و در ذهنش تمام اتفاقاتی که ممکن است رخ بدهد را تصور میکند. بارنز همهی این افکار و تصورات را با خواننده در میان میگذارد و ترس و دلهرهی شخصیت اول داستانش را بهخوبی به او انتقال میدهد.
هیاهوی زمان
نویسنده: جولین بارنز
مترجم: سپاس ریوندی و پیمان خاکسار
نشر ماهی و چشمه
۱۸۸ و ۱۸۳ صفحه