وقارالدوله از همسران ناصرالدینشاه بوده و از سفرنامهاش پیداست که شاه را بسیار دوست میداشته است. او این سفر را چهار سال بعد از کشته شدن شاه و زمانی که به همسری معتصمالملک درآمده شروع میکند ولی همچنان در این سفر به یاد ناصرالدینشاه است و خاطراتی از او ذکر میکند.
«خانم! فردا کوچ است»، سومین کتاب از مجموعهی «سفرنامههای قدیمی زنان» است که دو جلد دیگر آن پیشتر توسط «نشر اطراف» به چاپ رسیده است. جذابیت این سفرنامهها در این است که زنان راوی این کتابها در کنار اتفاقات سفر، ریزهکاریها و روزمرگیها را هم ثبت کردهاند. وقارالدوله در این سفرنامه با نثری ساده و روان و بسیار نزدیک به سبک و سیاق نگارش امروزی، به شرح آنچه میبیند میپردازد. آنچنان که از محتوای سفرنامه به دست میآید او در زمان سفر، زن جوانی بوده است و از نوشتههای او میشود برداشت کرد که زنی شوخطبع و صاحب تخیلی قوی بوده است.
برشی از کتاب: «دو تا کوه چنان نزدیک هم شده بودند، انگار میخواستند به گوش همدیگر حرف بزنند. این زوار فضولی کرده از میان این دو کوه رد میشدند، نمیگذاشتند که حرف اینها تمام بشود. ما هم مثل همه فضولی کرده از میان این دو کوه رد شده اما شنیدم که با هم میگفتند صحرای پشت من بهتر است. او میگفت صحرای پشت من خوبتر است.»