این کتاب حاصل گفتوگو با هفت نفر از نزدیکان امام موسی صدر است. هفت راوی این کتاب، هر کدام از نگاه خود تصویری تازه از امام موسی صدر ساختهاند. تکههایی گمشده و کمتر دیده و شنیدهشده از همزیستی با کسی که بعد از ناپدید شدنش، مثل همهی قهرمانها در هالهای دستنیافتنی قرار گرفت. حبیبه جعفریان در این کتاب تلاش کرده امام موسی صدرِ زمینی و قابل درک را از میان گفتههای نزدیکان و خویشاوندانش بیرون بکشد. بیرون کشیدن آدمی عادی از قهرمانی مهم. کسی که بشود به او نزدیک شد، با او گپ زد، بحث و مخالفت کرد و در یک کلام او را درک کرد و شناخت.
کتاب «هفت روایت خصوصی» بعد از مقدمه با روایتی از ملیحه کوچکترین فرزند امام شروع میشود و در ادامه با روایت پری خانم همسر امام، صدرالدین صدر فرزند ارشد امام، حورا دختر ارشد امام، علی صدر برادر امام، چهار خواهر امام، خواهرزادهی امام و در آخر با روایت ام غیاث دوست خانوادگی به پایان میرسد.
برشی از روایت پسر ارشد امام موسی صدر: «چند شب پیش محسن کمالیان از من پرسید: آیا فکر میکنم تو زندهای؟ من با سرزنش نگاهش کردم و گفتم که مگر به نظر او غیر از این میرسد؟ جواب داد: اگر واقعا فکر میکنی پدرت زنده است، چطور میتوانی بنشینی؟ بخوابی؟ چطور میتوانی هر روز کیفت را دستت بگیری و بروی دفترت کار کنی؟ چرا نمیروی توی خیابان فریاد بزنی؟ چرا نمیدوی؟ چرا نشستهای؟ خیلی به این فکر میکنم که اگر جای ما برعکس بود، چه اتفاقی میافتاد؟»
این کتاب را میتوانید از کتابفروشی بزرگسال باغ کتاب تهیه کنید.